احسان کریمی ترشیزی؛ احمد علی حیدری
چکیده
گرایش به یک انسانشناسی فلسفی در اوایل قرن بیستم، وجه غالب در فضای فکر آلمانی بوده، و تأثیر آن چندان عمیق و گسترده بوده که پدیدارشناسی، از همان آغاز لازم دانسته است که موضع خود را در برابر آن روشن کند. این موضعگیری اولیه تا حد زیادی به صورت یک تعارض ذاتی نمود کرده، تا آنجا که بلومنبرگ از آن به «ممنوعیت انسانشناختی» در پدیدارشناسی ...
بیشتر
گرایش به یک انسانشناسی فلسفی در اوایل قرن بیستم، وجه غالب در فضای فکر آلمانی بوده، و تأثیر آن چندان عمیق و گسترده بوده که پدیدارشناسی، از همان آغاز لازم دانسته است که موضع خود را در برابر آن روشن کند. این موضعگیری اولیه تا حد زیادی به صورت یک تعارض ذاتی نمود کرده، تا آنجا که بلومنبرگ از آن به «ممنوعیت انسانشناختی» در پدیدارشناسی هوسرل و هایدگر تعبیر میکند. ما در این نوشتار به نسبت میان پدیدارشناسی هوسرل و هایدگر با انسانشناسی فلسفی پرداختهایم و کوشیدهایم نشان دهیم که برخلاف برخی اظهارات صریح این دو، این تعارض نه ذاتی است و نه مطلق. از این رو، میتوانیم از امکان یک انسانشناسی فلسفی بر پایهی پدیدارشناسی این دو سخن بگوییم. پیرنگ و مختصات کلی یک انسانشناسی پدیدارشناختی را بر وفق تحلیل اگزیستنسیال دازاین بدست دادهایم، و نشان دادهایم که انسانشناسی پدیدارشناختی از جهت اسلوب و الگو با انسانشناسی سنتی از اساس متفاوت است.